در یک روز خزان پاییزی
پرستویی را در حال مهاجرت دیدم
به او گفتم:چون به دیار یارم می روی
به او بگو دوستش دارم
و منتظرش می مانم
بهار سال بعد
پرستو نفس نفس زنان آمد
و گفت:دوستش بدار
ولی منتظرش نمان
نظرات شما عزیزان:
زندگی تلخ بنجامین عاشق در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم:چون به دیار یارم می روی به او بگو دوستش دارم و منتظرش می مانم بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد و گفت:دوستش بدار ولی منتظرش نمان نظرات شما عزیزان:
نوشته شده توسط
جلیل بنجامین
|